این هفتهم را میتوانم بهحق هفته وورکشاپها نامگذاری کنم. تو پنجتا وورکشاپ شرکت کردم، چهارتاش که اینجا دربارش گفتم و یکی این. امید داشتم این وورکشاپها کمی از پدیده مزخرف و بیتالمالهدربدهای به نام همایش فاصله بگیرند و چیزی به آدم بیافزایند. اما دریغ!
از بین این پنجتا فقط یکی، وورکشاپ داستان کوتاه، به واقع به وورکشاپبودن نزدیک شد. در این هم که نادرطالبزاده قرار بود بیاید اما گویا شب قبلش سکته قلبی کرده بود، بهناچار برنامهش لغو شد و با برنامه دیگری جایگزین شد.
وورکشاپ ماهیت تعاملی دارد و انتظار میرود حداقل در صورت با منبر متفاوت باشد اما همان فضای فیزیکیشان هم منبری است با تعدادی صندلی و یک عدد سخنران(!) که میرود پشت تریبون و کل ماهیت وورکشاپ را با سخنرانی بیوقفه و یکسویهاش زیرسوال میبرد. آن هم چه سخنرانیای؟! حرفهایی که کافیست دانشجوی لیسانس یکی از رشتههای علوماجتماعی یا علوم سیاسی باشی تا همهشان را در پایهایترین کتابهات خوانده باشی! امان از این نوع کارهای بخشنامهای بیلانپرکن، امان. منبر را رنگ میکنند جای وورکشاپ قالب میکنند! قبلاً گفته بودم که منبر خوب یکی از آرزوهایم است. منبر کاکردهای خاص خودش را دارد و درجای خود و برای هدف خاص بسیار هم خوب است که بهکار گرفته شود اما بهشرطی که اسمش را نگذارند وورکشاپ و پزش را ندهند!
تازه این وورکشاپهایی که هفته من را پرکردند از آن پرطمطراقهاش بودند. چهارتای اولی که حتی بینالمللی بود و به انگلیسی ارائه میشد. کلی دلم سوخت برای مهمانهای خارجی که از امریکا و هند و مالزی پاشدهاند آمدهاند ایران واسه شنیدن این تحفهها!